زبان انگلیسی، تهاجم فرهنگی یا ابزاری برای جهانی شدن
چکیده:
در این نوشته با اشاره به نظر موافقان و مخالفان آموزش عمومی
زبان انگلیسی در ایران، به مسئلهی جهانی شدن و هویت فرهنگی
بهطور اجمالی پرداخته میشود. باآنکه بیطرفی سیاسی آموزش
زبان مردود است، اما میتوان با تقویت هوش فرهنگی آحاد جامعه،
تأثیرات منفی القائات فرهنگی و مظاهر سبک زندگی غربی را
کمرنگ کرده و صرفا از دریچهی گفتوگوی فرهنگی و گام نهادن
در مسیر جهانی شدن به زبان به مثابه یک ابزار نگریست.
در طول دهههای گذشته در ایران، گاهگاه شنیدهایم که برخی مسئولین
نسبت به آموزش عمومی زبان انگلیسی موضع گرفته و خواستار
جلوگیری از آن شدهاند. در مقابل، گروهی دیگر، این دیدگاه را
عقبافتادگی و ناشی از خمودگی فکری میدانند. البته اگر بخواهیم
مبنا را نتیجهی آموزش عمومی زبان انگلیسی بدانیم و بر اساس آنچه
حاصل شده قضاوت کنیم، درمییابیم که کیفیت آموزش عمومی زبان
انگلیسی و امکاناتی که برای آن در نظر گرفته شده بهقدری نازل
بوده که بود و نبودش چندان فرقی نمیکرد. مسئلهی کیفیت آموزش
زبان در مدارس موضوع این نوشته نیست و در اینجا قصد داریم به
جهتگیری ایدئولوژی حاکم دربارهی آموزش زبان انگلیسی
بپردازیم.
پس از انقلاب اسلامی در سال ۷۵۳۱ ، بسیاری از زیرساختهای
فرهنگی و خط مشی سیاسی ایران بر اساس غربستیزی و مبارزه
با فرهنگ منحط امپریالیسم جهانی بهویژه آمریکا شکل گرفته است.
از دیدگاه مسئولان و صاحبان قدرت در چهار دههی گذشته، ارتباط
و عدم ارتباط با آمریکا مسئلهای است که باید بهطور شفاف حل شده
تا این تنش سیاسی وارد ابعاد دیگری از زندگی مردم نشود. یکی از
مضرات عدم شفافیت موضع جمهوری اسلامی ایران در قبال ارتباط
با آمریکا، دو دسته شدن مردم و نظر آنها دربارهی کلیت کشور
ایالات متحده است. برخی آمریکا را شیطان بزرگ و برخی دیگر
ذوب در مظاهر آمریکایی هستند.
ناگفته نیست که بخش مهمی از هویت فرهنگی و چارچوب
ایدئولوژیک جمهوری اسلامی بر اساس رویارویی با دشمن تعریف
میشود. پس از انقلاب اسلامی همواره سعی مقامات این کشور بر
شکلگیری گفتمانی مستقل و به دور از گفتمانهای تحمیلی شرق و
غرب بوده است. در فرازهایی این گفتمان موفق بوده و در جاهایی
عوامل بیرونی و اختلافات داخلی منجر به اختلال و لکنت در زبان
گویای گفتمان انقلاب اسلامی شده است.
اگر به تقابل گفتمان غربی یا بهاصطلاح استکبار جهانی در سه دهه
گذشته نظر بیفکنیم در مییابیم که در دهه اول تقابل در حوزه نظامی
است و سراسر این دهه جنگ، کودتا و ترور میباشد. اما از ابتدای
تهاجم « دهه دوم، بحث فراگیر عمومی در جامعه ایرانی مسئله
بود. » فرهنگی
تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی، هجوم فرهنگی و… مفاهیمی
است که بر سر زبانها افتاد و گسترش یافت. نظربهاینکه یکی از
مصادیق زبان فرهنگ است، از نگاه برخی مسئولان همهگیر شدن
زبان کشورهای غربی در ایران به مثابه شیوع یک عامل مخرب در
جامعه است که پتانسیل اثرگذاری منفی در فرهنگ مکتبی مورد تأیید
عامهی مردم را دارد.
امروزه در تقسیم کلی، فرهنگ کشورهای جهان را به دو دستهی
شرقی و غربی تقسیم میکنند. دو اصطلاح شرق و غرب علاوه بر
زمینهی جغرافیایی در قلمروهای دیگر مثل سیاست، حکمت، عرفان،
فرهنگ هم در برابر هم قرار میگیرند و منظور از فرهنگ غربی
در این تقسیمبندی همان بینش یونان و روم بعد از میلاد مسیح و
اروپای بعد از رنسانس است. همانطور که گفته شد انقلاب اسلامی
در پی تعریف گفتمان فرهنگی خاص خود و به دور از هجمهی شرق
و غرب بوده است.
ازآنجاییکه زبان انگلیسی بهعنوان زبان بینالمللی، زبان رسمی
کشورهای انگلستان و آمریکا است، ممکن است این شبهه در ذهن
ایجاد شود که فراگیری زبان انگلیسی به منزلهی بازگذاشتن درهای
کشور برای ورود فرهنگ آمریکا و انگلیس بهعنوان دو کشوری که
حتی از پیش از انقلاب اسلامی با ایران داری تنش و تعارض بودهاند،
است. اما آیا واقعا زبان، فینفسه میتواند القاکنندهی یک مشی سیاسی
و یا ارزشهای کشوری خاص باشد؟
یكي از پیامدهای اجتماعی جهانی شدن، اهمیت زبان انگلیسی به
عنوان زبان بینالمللی است. بر پایهی نظریهی نسبیت زباني، با
یادگیری زبان انگلیسی بخش عظیمی از فرهنگ انگلیسی- آمریكایی
در سطح دنیا اشاعه ميیابد كه این خود ابعاد مثبتی همچون افزایش
بیداری و هوش فرهنگی و تبعات منفي نظیر ازخودبیگانگی
زبانآموزان دارد. شاید در نظر مخالفان آموزش زبان انگلیسی، ابعاد
منفی آن به ابعاد مثبتش میچربد و از این رو ترجیح میدهند موضوع
جهانی شدن را از دریچهای غیر از زبان انگلیسی پیگیری کنند.
از یک سو، موضوع جهانی شدن، بهخصوص ابعاد فرهنگی آن،
بهمنزلهی امری اجتنابناپذیر، از سوی دیگر، ارتباط نزدیك میان
زبان و فرهنگ، چارچوب اصلي این اختلاف نظر را تشكیل
میدهد. موضوع جهانی شدن كه از حدود دههی هشتاد مطرح شد
به معنای فروریختن مرزها در ابعاد مختلف اقتصادی، فرهنگی،
سیاسی و اجتماعی و حاصل گرایش و نیاز روزافزون به آموزش،
تجربه و بهكارگیری حوزههای مختلف حیات انسانی است. در
اینجا جهانی شدن فرهنگی مورد نظر است. جهانی شدن فرهنگی
عبارت است از شكلگیری و گسترش فرهنگی خاص در عرصهی
جهانی كه با خود موجی از همگونی فرهنگی را در جهان پدید
ميآورد و همهی خصلتهای فرهنگي را به چالش میطلبد. در
این راستا، عدهای هویت دینی، سیاسی و ملی سنتی را از دست
میدهند و خود را با این فرایند منطبق میسازند؛ حال آنكه عدهی
دیگری به گونهای سازشناپذیر به مقابله و رویارویی با این مسئله
میپردازند. اما به گفتهی جامعهشناسان، به نظر میرسد در این وادی
كسانی به سلامت عبور خواهند کرد كه بتوانند به بازسازی هویت
در تعادل جهانی شدن بپردازند، با جوامع متکثر كنونی متناسب
گشته و امكان نوعی از سرزمینی كردن را در قالب گستردهی
جهانی برای خویش فراهم نمایند. این توانایي در روانشناسي به
كساني نسبت داده میشود كه از ضریب هوش اجتماعی- هیجانی
بالایی برخوردارند.
ارتباط فرهنگ وزبان همواره براي زبانآموزان،
معلمان زبان و بهطور كلي حیطهی آموزش زبان اهمیت خاصی
داشته است، بهگونهای كه فرهنگ را یكي از تأثیرگذارترین عوامل
در آموزش زبان بهویژه آموزش زبان خارجي به زبانآموزان
ساكن در خارج از بافت جامعهی زبانی هدف میشناسند.
این ارتباط با نام نسبیت زبانی شناخته میشود. این نظریه رابطهی
زبان و فرهنگ را متقابل میداند، به گونهای كه با یادگیری یك زبان
بخش عظیمی از فرهنگ متعلق بدان نیز بهصورت آگاهانه یا
ناآگاهانه به فرد انتقال مییابد. شاید همین نکته موجب هراس
مسئولانی را که مخالف آموزش عمومی زبان انگلیسی هستند را
فراهم کرده است.
خط مشترکی که میتواند تعارض دو گروهِ موافقان و مخالفان
آموزش زبان را به تعامل بدل کند، تقویت زیرساختهای فرهنگی با
نظر به پدیدهی هوش فرهنگی است.
یكي از مهمترین زیرمجموعههای هوش اجتماعی، هوش فرهنگی
است. اهمیت این مفهوم بدانجاست كه نظریهپردازان آن را مفهومی
مستقل معرفی كردهاند: مفهومی چندوجهی كه در برگیرندهی توانایی
فرد در برخورد، مدیریت و رویارویی مناسب با موقعیتهایی با تنوع
و تفاوتهای فرهنگی است. یکی از ویژگیهای هوش فرهنگی
قابل آموزش بودن آن است. اگر مسئولان فرهنگی و سیاستگذاران
کشور، در کنار پیگیری امر مهم جهانی شدن و اصل ایجاد ارتباط
در جهان امروز که بر پایهی ارتباط است، مظاهر فرهنگی و
مصادیق ارزشی کشور را با نگاه به هوش فرهنگی افراد تقویت کنند،
دیگر آموزش زبان انگلیسی به عامل نفوذی دشمن تبدیل نمیشود و
ابزاری برای ارتباط با جهان و حتی تبلیغ ارزشهای فرهنگی خودی
میشود. همچنین میتوان موازی با آموزش زبان انگلیسی در ایران،
امکانی را نیز برای آموزش زبان فارسی در خارج از کشور فراهم
کرد تا میان ورودیها و خروجیهای فرهنگی تعادل ایجاد شود.
درواقع با آنکه نمیتوان نسبیت زبانی و تأثیر فرهنگی زبان را
انکار کرد، اما میتوان به زبان انگلیسی بهعنوان ابزاری برای اشاعه
و صدور مظاهر فرهنگی و ارزشهای سنتی ایرانی به جهانیان نگاه
کرد.
دیدگاهتان را بنویسید